-
blocked
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 16:49
ps: پای برهنه بدرقه ات آمده ام شاید دلت بسوزد و کفشهایت جاده را بازگردد
-
همیشه پیش از آنکه فکر میکنی اتفاق می افتد
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 22:50
یهودای سرگردان ؛ بیارام ! دیگر مسیحی زاده نمیشود . که مریم هم بستر شیاطین خیال هم آغوشی با خدا را میان برگهای فرو افتاده ی نارنجستان به مویه نشسته است... ps: و خاک، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 03:17
گیومه اسپیس کاما اسپیس نقطه اسپیس کرور کرور مربع خالی کلمه ها و ترکیب های تازه : -خاکستر شدی همین و دیگر هیچ و باد می آمد آنوقت هوا یخ زده بود و جغد ها هم نبودند حتی وقتی کفتار ها سور عزایت را میان آن پنج خط همیشگی نشخوار میکردند- سه نقطه نداریم گیومه تمام نمیشود نقطه سر خط -دلم یک نارنجستان میخواهد بزرگ که برگهای فرو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آذرماه سال 1387 23:49
نوبت تو هم شد آخرش؟ من لعنتی حرفم نمیاد امشب...
-
ps:خون بازی...
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 16:21
چیزی نمانده به آمدنت مادرت میگوید دیرکرده بودی و یک بیمارستان آدم که نه اصلن بگیر یک دنیا چشم دو دو میزدند میان ثانیه های کش آمده لابلای سالها/قرنها اضطراب تو دیر کرده بودی من که خوب میدانم؛ نه از آن که حوصله ی ما را نداشتی که دنیا را تاب آمدنت نبود آخر چیزی نمانده به آمدنت اندکی تامل ساعت باید بگذرد چیزی همان حوالی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 10:16
"د و دو شب نخوابیدم ر روی ماهتو دیدم " من این بی خوابی های شبانه را حتی به بهانه ی ترس،حتی بخاطر زل زدن به گوشی لعنتی شاید که حرفی/اسمی ... دوست دارم اگر آخرش به دیدنت می رسد. گیرم دو خط موازی هرگز هم آغوشی توی نارنجستان را ندانند یعنی چه. گیرم یادت نباشد آدم زیر باران های استوایی هم می شود عاشقی کند بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 21:33
بر برهوتی می نشینم که منم دل به آواز بارانی می دهم که تویی این بار خاطرم صافی آسمان را نمی طلبد....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مهرماه سال 1387 12:38
یاد من باشد تنـــــــــــها هستـــــــــــــی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 15:29
یاد من باشد تنها هستم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 15:27
به قول نعیمه ؛ بدترین کار دنیا چیست دوست من؟ به روایت و فتوای من، این است که بروی کنار یک گندم زار، در مسیر باد بایستی و زل بزنی توی چشم های یک روباه بی گناه ( یا روباه بایستد آن گوشه ، به تو که در مسیر باد ایستاده ای و موهای طلایی ات را می لرزاند نگاه کند ) . یک روز...دو روز...سه روز...اهلی ات کند،اهلی اش کنی. هی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 17:25
"حضور شما در این وبلاگ مایه ی افتخار ماست" پ ن. کور شم اگه دروغ بگم که یکی پایین هر پستیش تو وبلاگش اینو نوشته بود
-
دنباله ی عاشقانه ی فیبوناتچی
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 17:32
اصلن من عاشق این سری های زمانی هستم. این سکوئنس هایی که بکر ترین وعاشقانه ترین ِ اتفاق های زندگی ام را پنهان کرده اند لابلای طبیعی ترین اعدادی که نه زوج مرتبند اتفاقن و نه هیچ قانون و قاعده ی دیگری مرتبطشان می کند به هم،شاید مثل خودمان. صراحتن اعتراف می کنم این توالی نا مرتب نامربوط 1و9و3و1و1و2و5و 5و1و0و1 که من را با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 12:40
دارد باورم می شود دیگر کمی تامل و بعد هم تمام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 11:56
اینو میتونید گوش کنید؟ http://www.uplod.ir/download.php?file=478973
-
از سری روزانه های منتشر نشده
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 02:43
مث یه پیرزن که عادت کرده به مرگ عزیز هاش نشستم دارم جامه ی مرگ پیش پیش میدوزم تا وقتی گفتند بیا سر خاک،بی رخت عزا نمونم...
-
از سری یادداشتهای منتشر نشده
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 23:35
و هیچ نگفتی با خودت که این ضرباهنگ دف و ناله ی نی و زخمه ی تار چه می کند با این دل نا ماندگار بی درمان؟ کجا بروم آخر آن هم شتابان با این دو پای آبله زده وقتی رد تمام دانه های انار ختم می شوند به تو که ایستاده ای آرام جایی شاید یکی مانده به آخر دنیا نگاه میکنی من و ما را که به نوبت از راه میرسیم و خستگی مان را آوار می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 23:29
شهر پر است از پستچی هایی که نامه ندارند و نامه هایی که به مقصد نمی رسند هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 23:07
گهگداری تک سرفه میکنم حتی تا بودنم را یاد دنیا بیاورم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 11:04
اصلن آدم باید یه وقتایی گورشو حتی گم کنه هیچ نشونی از خودش نذاره حتی یه سنگ قبر بره یه جای دووووووووووووور که هیشکی نشناستش و شناسنامه نخوان ازش مدام و نوستالژی نداشته باشه با خودش حتی... ای تف تو روحت ماژلان هیچ جایی نمونده رو نقشه...هیچ جا پ ن. سلام سانی مکین اینا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 05:00
سایه ها اونقدر قد کشیدن تا سایه شون تو رو هم برد زیر سایه خوش اومدی به دنیای سایه ها دخترک
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 05:00
نازلی نوشته بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مردادماه سال 1387 15:05
اصلن من اعتراض دارم به اینهمه جغرافیای معلوم مرزهای مشخص مالکیت های مستند تاریخ های مکرر حرفهای گفته شعر های نوشته قصه های خوانده روز مره های مشابه خاکستری من خسته ام از کشف این خورده جنایت های بشری از لمس معجزه های کوچک و پنهان دلم اتفاق میخواهد از آن اتفاقهایی که تاریخ راهش را گم کند راه بیفتد روی نقشه های نا معلوم...
-
۸:۳۰ صبح/۴آگوست:
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 08:41
می روی و گریه می آید مرا لحظه ای بنشین که باران بگذرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 23:59
ما آمدیم موجی سیاه و سرگردان و حیرانی مان را به دوش میکشیدیم و بی تابی مان را ناله میزدیم و پای آبله زده مان را نای دویدن نبود دنبال خاطره ای که بر شانه های تکیده مان تا ابد بدرقه می شد ما آمدیم موجی سیاه و سرگردان مضطرب ملتهب با داغ نگاهی بر نعش های منجمدمان و مهربانی را دست خاک سپردیم و انتظار خنده را به قیامت......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 14:56
تو زندگی که پاز شده آدمها هم میوت میشن لابد! پ ن. دلمان برایتان تنگ میشود استاد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 04:45
مردن اتفاق غریبی نیست وقتی هنوز نفس میکشی رفتن حادثه ی عجیبی نیست وقتی هنوز چشمت را پر میکنم ولی من رفته ام من مرده ام یا شاید تو سالهاست.
-
خداحافظ آقای هامون...
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 15:25
آدم است دیگر مردنش هم می گیرد لابد.
-
خداحافظ آقای هامون...
شنبه 29 تیرماه سال 1387 02:56
آدم است دیگر مردنش هم می گیرد لابد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 01:06
اصولن شرح وظایف بی شمار آدم در نقشهای مختلف باعث میشه گاهی تمام برنامه ها به هم بریزن ما اینهمه طرح ریختیم که قراره هفته ی دیگه بیاییم تهران و مثلا کلی خوش بگذرونیم اما جلو افتادن یه ماهه ی نامزدی پسر عمهه و نقش کلیدی ما به عنوان دختر دایی/خواهر دوماد!!! باعث شد که تمام نقشه های دلپذیر این مدت نقش بر آب بشن و خلاصه اش...
-
چیزی فراتر از یک عاشقانه ی آرام...
جمعه 7 تیرماه سال 1387 14:39
نگاهت که میکنم دلم میریزد پایین حساب میکنم چقدر وقت دیگر مجال دارم موی یک دست خاکستری و نگاه عاشقانه ات را وقت زل زدن به صورتم و زمزمه کردن؛ "من فکر کردم این دفعه هم مثل همیشه سلیقه ام با دختر کوچولوی قشنگم یکی میشه" ات را میشود تکرار کرد... چشمهایت پر از اضطراب شکنندگی من است چشمهایم پر از کابوس نداشنت...