و دو شب نخوابیدم
ر روی ماهتو دیدم
"
من این بی خوابی های شبانه را حتی به بهانه ی ترس،حتی بخاطر زل  

زدن به گوشی لعنتی شاید که حرفی/اسمی ... دوست دارم اگر آخرش  

به دیدنت می رسد.  

گیرم دو خط موازی هرگز هم آغوشی توی نارنجستان را ندانند یعنی چه.

گیرم یادت نباشد آدم زیر باران های استوایی هم می شود عاشقی کند  

بی دغدغه،اگر کم نیارد مدام یک پیچش امن را دور بی قراریهای مداومش، 

بارانِ آنجا که آخر دنیاست و آخر دنیا یعنی تمام شدن همه  این اضطرابها  

و نداشتن ها و بغض فرو خوردن ها و فرو ریختن ها که جای خود دارد. 

چشمی باید بپاید و بخواهد آمدن را ، 

گیرم انجماد این بی انتهای لعنتی،خیال آرام را دزدیده باشد از روزهات. 

بر برهوتی می نشینم که منم 

دل به آواز بارانی می دهم که تویی 

این بار خاطرم صافی آسمان را نمی طلبد....