بعدش اینکه مراتب شور و شعفمان را از حضور منور دوستان خاموش همیشگی

در کامنت دونی مان ابراز میداریم

بعدترش هم اینکه ما کلن از بچگی عاشق میستری و ماز و این حرفها بوده ایم به

شدت ، ولی یک حرفهایی یک وقتهایی می زنید که ما هر چه به مغز مبارک فشار

می آوریم سر در نمی آوریم مخاطبشان الزامن شخص شخیص خودمان بود یا اصولن

ما که محور دنیا نیستیم،من چه کاره بیدم

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
anonymous یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ق.ظ

قبلش اینکه ما خودمان قبلا از نزول اجلال ملوکانه امان برای منور نمودن این کامنت دانی بسی خوشحال و مشعوفیم و به شدت غرق ذوق مرگ مبسوطی هستیم از حضور همیشه در صحنه و پررنگ امان در این کامنت دانی و اصولا از این خوشی برعکس که نشدیم هیچ، یه کمی هم قدمان افزون شده است از آن طنز قبلی امان

بعدتر بعدترش هم اینکه ما چون به گفته دبیر شیمی امان در همان ده سال پیش، آیکیوامان زیر بیست است؛ هرچه به مغز مقدسمان فشار آوردیم سرمان نشد که مخاطب این پست شخص ملوکانه ما بود یا که "اصولا " ما خنگیم که نفهمیدیم اینجا وبلاگ ملکه قصر قورباغه ها است یا مثلا میشه واسه پادشاه قصر و بقیه زیردستان ملکه هم از این تریبون کامنت صادر کرد؟

دیگر اینکه به واسطه همون هوش خدادادی ما آخرین باری که "ماز" بازی نمودیم در آن گیر کردیم و همانجا ماندیم و هر کار هم کردیم که بازی رو جوری ببازیم که آخرش برنده شویم، نشد که نشد، یادمه آن موقع ها سن امان یک رقمی بود.

و اخر اینکه اگر گفتی مخاطب این کامنت کی بود؟ جایزه ات یه عالمه آلبالو خشکه و لواشک ترش است که زحمت ابتیاعش را از سرکوچه خودتان تحمل نموده و برای ما هم بفرستید بی زحمت که چند سالی است حسرت لواشک های شهر مقدس به دلمان مانده.

دیگر اینکه ملالی نیست جز فرش قرمز رنگی که یادمان رفت قبل از نزول ملوکانه امر نماییم پهن کنند.

محمد دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ب.ظ

با عرض سلام و احترام به نویسنده ی وبلاگ قصرقورباغه ها
راستش را بخواهید بطور تقریباً اتفاقی وبلاگ شما را دیدم و متن روان، صادقانه و دقیق شما را نیز خواندم.
بنظرم حکایت از درونی پر مشغله داشت منتهی در برخی قسمتها دیدگاه سرد و کم فروغی را منتقل می کرد. می خواستم بکمک تبدیل، نظر خودم را بعنوان یک پنجره ی دیگراز نوشته های شما بیان کنم ودر این بین هم بکار بردن نقاط را برای ایجاد سوال وپالایش فکر(و نه ایجاد ایهام های بعضاً شاعرانه!) انتخاب کردم. زیرا طرح سوال گرچه تفکر را راه می اندازد اما زیاد پیش می آید که همین تفکرراه به چاله های تخیل و توهم می برد.
اما هر چه بود هدف رنجش خاطر نبود و نیست.
یک مطلبی را هم به عنوان پیشنهاد هم داشتم(با توجه به چند کلمه ی اقتصادی متن): فکر می کنم راجع به بینش های موسعی که در زندگی اقتصادی روزمره میتواند وجود داشته باشد متل تناظر یا تقابل ویا شاید تطابق رزق وتولید(یکی از غرب و آن یک از اسلام) ، زندگی در ضمن کار(و در این راستا کنکاش این جمله ی آدام اسمیت:ما از یک قصاب انتظار حسن نیت نداریم)،نیز کارکرد جاذبه ها(از جاذبه های مکانیکی که منشا ایجاد صرفه های مقیاس می توانند باشند گرفته تا جاذبه های متافیزیکی ترسیم کننده ی نقشه ی مطلوبیت و بالطبع رفتار مصرفی و سرمایه ای وانتظارات آدمی) در اقتصاد اگر بنویسید، چون هم بحث روز است(فشارهای اقتصادی) و هم ادبی و هم فرهنگی و فلسفی(بنظر من) ، موضوعات خوبی می توانند باشند.
از اینکه کمی دیر این نوشته را ارسال می کنم عذر خواهم چون به هر صورت دسترسی به شبکه همیشه هم آسان نیست.
در خاتمه عرض گرامی داشت و تسلیت ایام پیش رو(پیر جماران- فاطمیه).
بهره مندی از بارش سبز وشاداب رحمت الهی را برایتان و همه آرزومندم. ( محمد- مشهد-10/3/1387)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد