"حضور شما در این وبلاگ مایه ی افتخار ماست"

پ ن.

کور شم اگه دروغ بگم که یکی پایین هر پستیش تو وبلاگش اینو نوشته بود

دنباله ی عاشقانه ی فیبوناتچی

اصلن من عاشق این سری های زمانی هستم.

این سکوئنس هایی که بکر ترین وعاشقانه ترین ِ اتفاق های زندگی ام را  

پنهان کرده اند لابلای طبیعی ترین اعدادی که نه زوج مرتبند اتفاقن و نه  

هیچ قانون و قاعده ی دیگری مرتبطشان می کند به هم،شاید مثل خودمان.

صراحتن اعتراف می کنم این توالی نا مرتب نامربوط1و9و3و1و1و2و5و 

5و1و0و1 که من را با خودش میبرد تا یکی مانده به آخر دنیا؛روزهاست  

تمام معادلات خطی وغیر خطی دنیای نوشته  شده بر مبنای دانش عینی  

آدمها را به هم زده است...

  

دارد باورم می شود دیگر

کمی تامل و بعد هم تمام...

اینو میتونید گوش کنید؟http://www.uplod.ir/download.php?file=478973 

از سری روزانه های منتشر نشده

مث یه پیرزن که عادت کرده به مرگ عزیز هاش نشستم دارم جامه ی  

مرگ پیش پیش میدوزم تا وقتی گفتند بیا سر خاک،بی رخت عزا نمونم...

از سری یادداشتهای منتشر نشده


و هیچ نگفتی با خودت که این ضرباهنگ دف و ناله ی نی و زخمه ی تار چه می کند 

با این دل نا ماندگار بی درمان؟  

کجا بروم آخر آن هم شتابان با این دو پای آبله زده وقتی رد تمام دانه های انار ختم

می شوند به تو که ایستاده ای آرام جایی شاید یکی مانده به آخر دنیا نگاه میکنی  

من و ما را که به نوبت از راه میرسیم  و خستگی مان را آوار می کنیم روی تکیدگی

شانه هات و به رویمان نیاوردیم هرگز عاشقانه هایت را که با آن سرانگشتان زخمی

رج می زدی شان برایمان میانه ی قحط سال آذر و دی کش آمده تا مرداد و شهریور؟

شهر پر است از پستچی هایی که نامه ندارند

و نامه هایی که به مقصد نمی رسند هرگز...

گهگداری تک سرفه میکنم حتی
تا بودنم را یاد دنیا بیاورم