پشت نگاه "تو"
کوچه های حیرانیست
لیلایی آویخته بر باد
مجنونی بریده عنان
پشت نگاه "تو"
گودالیست تاریک
مخفیگاهی مهیب
پشت نگاه "تو"
اسبی
بلند می گرید
و من
بی یال و کوپال
شیهه میکشم
.
پی نوشت:
آن شب که برایت قصه ی شاعر شدن آدمها را خواندم یادت هست؟
خط به خط قصه را تو نوشته بودی و من گیج/منگ/ مست یادم نبود
تو سالهاست دفتر/دفتر شعر ورق میزنی و شاعری میکنی.
حالا باقی قصه را بگو
آنجا که شعرمان به هیچ سه تا مربع کوچک خالی ختم نمیشود و"."
رج میزنیم جای همه ی سه نقطه ها...
.... و سلام ...... بی خبرم من هنوز......
..... راستی بر سر لیلی و مجنون های قصه ما چه می آید....به کجا می رویم ما چنین شتابان؟
چی به سرت اومده دختر؟
یه عکس دیدم ازت توی جشن فارغ التحصیلیتون تو البوم یکی از چه ها.با این عکس ارکاتت هی مقایسه اش کردم.چرا این جوری نگاه میکنی تو عکس؟
یادته یه بار با سعید و مینو بودیم گفتم فاطمه که از در میاد تو سایت یعنی یه منبع انرژی که پخش میشه یهو بین همه؟یادته گفتم ادم هر چی هم خسته باشه وقتی اون نگاه شاد و صورت خندون و صدای انرژیکو میشنوه همه ی خستگی و کلافگیش میره؟حالا این عکس چیه توی ارکاتت دختر مهربون دانشکده؟
فاطمه خانم مهربون خوبی؟
وااااااااااااااااااااااااااای من باورم نمیشه.
خوبید شما؟این طرفا؟جل الخالق.اینجا رو چه جوری پیدا کردید اخه؟
چرا که نه خانومی
خوشحال می شم :)
حالا که چشم ها
حوصله شان از دیدن سر رفته؛
شب ها توی خواب راه می افتم
برادرم را بیدار می کنم
و مثل دختربچه های پنج ساله می گویم:
من می ترسم!
شاید چشم هایم
مجبور شده اند که در پستوی رویاها
گودال تاریک نگاه تو را ببینند.
نمی دانم!
خوش به حال این تو...
هنوز پابلیش نمی کنه این بلاگفای لعنتی... چرا نمی یای اخه؟؟؟/؟
می بوسمت هان ؟؟
یه جایی یادمه رو دیوار نوشته بود: صدای شیهه اسب ظهور می آید. این الان همونه؟
میشه برای تنویر افکار عمومی بفرمایید این ؛ تو ؛ چند تا نقطه داره بالاخره؟
سلام. حال و احوال شما. ببینم. مخاطب این پی نوشتها همه یک نفره ؟ ;)