ما آمدیم

موجی سیاه و سرگردان

و حیرانی مان را به دوش میکشیدیم

و بی تابی مان را ناله میزدیم

و پای آبله زده مان را

نای دویدن نبود

دنبال خاطره ای

که بر شانه های تکیده مان

تا ابد بدرقه می شد

ما آمدیم

موجی سیاه و سرگردان

مضطرب

ملتهب

با داغ  نگاهی

بر نعش های منجمدمان

و مهربانی را دست خاک سپردیم

و انتظار خنده را به قیامت...

***

پی نوشت ندارد

همان که گفتم

دلمان برایتان تنگ خواهد شد استاد.

پی پی نوشت:

گفتن ندارد اما  توضیح بیشتر اگر میخواهید:این روزها سوگوار عزیزی هستم

و بی تابی دخترک ده ساله اش در آغوشم نفسم را تنگ کرده...

دعا کنید برایمان

نظرات 7 + ارسال نظر
نیما پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ق.ظ http://mobilebazi.persianblog.ir

سلام
وبلاگ جالب و زیبایی دارید
حاضر به تبادل لینک هستید؟

محمد امین عابدین پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ق.ظ http://ahimsa.blogfa.com

سلام

پاپیروس پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ق.ظ http://papiroos.wordpress.com

دیشب واسه دومین بار خوابتو دیدم فاطمه

این روزا من انگار خیلی بیکار شدم :)
آخه هر شب خواب یه دوستی رو می بینم که هرگز ندیدمش
خواب نما شدم انگار :)

دیشب خواب دیدم که پُست جدیدت در مورد لحظه ی دیدار بود

اینکه هر دو روبروی هم
چشمها در جستجوی هم
اینکه اشکها گفتگوی هم
اینکه بوسه ها رو لبای هم

اومدم ببینم چیزی نوشتی یا نه؟
دیدم حرفای چند ماه پیش رو بازم نوشتی

تو چرا مشقاتو هی تکرار می کنی دختر؟ :)

خب درس تازه رو بنویس
فصل تازه :)

عمو اروند پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ب.ظ http://daftaab.blogspot.com

ما دویدیم و زخم" پای آبله زده‌مان را " ناسور کردیم. و رفتیم و رفتیم تا از منزلمان دور افتادیم. نهایت راهمان را گم کردیم

پاپیروس پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:19 ب.ظ http://papiroos.wordpress.com

جواب کامنتی که برام گذاشتی

1- سلام به روی ماهت

2- چشم و دلت روشن که مهمون عزیزی رو دیدی
کار خوبی می کنی و البته گفته ی ایشون هم متینه دختر خوبم
مسائل خصوصی آدما به خودشون مربوطه و جزئیاتش هم تمام و کمال به خودشون تعلق داره
گاهی هم که آدما دلشون می خواد یه سری مسائل رو با دیگران شریک بشن و خوشحالیشون رو یا حتی ناراحتیشون رو با بقیه در میون بزارن واسه اینه که می خوان یه خرده سبک بشن و بهتر فکر کنن

3- واقعاً متأسفم فاطمه جان که این روزا دوست خوبی رو از دست دادین
خدا رحمتشون کنه
ولی دخترک ناز و مهربون!
اومدن و رفتن کار آدماست و قانونیه که از روز ازل نوشته شده و کاریش هم نمی شه کرد
اما تو این قانون چون دل ما آدما و ظرفیتش رو نسنجیده بودن واسه همینه که اگه یه روزی واسه یه عزیزی از ما اتفاق بیفته چون گنجایش پذیرش اون قانون رو یهویی نداریم یه خرده غصه دار می شیم
ایشالا خدا به عزیزاش صبر بده و البته به دخترک ده ساله ی نازش هم

4- فاطمه ی عزیز
وقتی به دوستی می گم خوابشو دیدم در صورتی که تو دنیای واقعی هم ندیدمش منظور این نیست که صورتش رو دیدم
خوابم در مورد تو بود
اسمت بود، پُستت بود و من خوندمش
اما صورت ماهت رو ندیدم که برم با ارکاتت تطبیق بدم

این ارکات رو فقط سرک نکشیدم :)
حالا باید بعداً برم عضو شم و یه سری هم به اونجا بزنم :)

اگه لازم بشه شماره تماستو، خودتو و خلاصه هر چی که لازم باشه از خودت می گیرم فاطمه جان
به دوستان دیگه چرا زحمتشو بدم؟ :)

فعلاً تو یه خرده به استراحت احتیاج داری تا بتونی با موضوع رفتن استاد کنار بیای
ایشالا تو یه فرصت مناسب با هم بیشتر صحبت می کنیم
منم خوشحال می شم
مراقب خودت باش

l20s3 جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:37 ق.ظ

ghasedak rasti akhar rafti ba bad?

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:40 ب.ظ

..............من..........آمدم........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد