از سری یادداشتهای منتشر نشده


و هیچ نگفتی با خودت که این ضرباهنگ دف و ناله ی نی و زخمه ی تار چه می کند 

با این دل نا ماندگار بی درمان؟  

کجا بروم آخر آن هم شتابان با این دو پای آبله زده وقتی رد تمام دانه های انار ختم

می شوند به تو که ایستاده ای آرام جایی شاید یکی مانده به آخر دنیا نگاه میکنی  

من و ما را که به نوبت از راه میرسیم  و خستگی مان را آوار می کنیم روی تکیدگی

شانه هات و به رویمان نیاوردیم هرگز عاشقانه هایت را که با آن سرانگشتان زخمی

رج می زدی شان برایمان میانه ی قحط سال آذر و دی کش آمده تا مرداد و شهریور؟

نظرات 3 + ارسال نظر
مرجان چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

اوف اوف گفتی دف ، دل منم گرفت ! عجیب غمگینه لامصب انقده ازش بدم میاد

ییهو اسم وبلاگتو قاطیه وبلاگهای بروز شده دیدم :)

سلام نمی کنه پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.promete28.blogfa.com

اشکم رو در می یاری...دلم سبک شد....
گمت کردم فاطمه....شما رت رومی خوام دوباره..
شهریور که میشه یه حسرت بزرگ یه بغض سنگ خفه ام می کنه که تولدشه ومن ....

سارا چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://swampland.blogsky.com/

زیبا .. قابل حس

نمیدونم چرا ولی تمام نوشته ها و احساس تو با تمام وجود حس می کنم ..با تمام وجود..

زیبان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد