کفرانه/مستانه

اعتراف میکنم که اشتباه آمده ام

و شرمنده ام بابت آن شب

که مادر و پدرم خواستند تا آخر خوشی بروند

و فکر نکردند به زندگی شان در باغ یاسر

و دختری که نه ماه بعد می آید

و تا آخرش باید

هی از دیروز برود به امروز

و از امروز به فردا

با بار قرنها سکوت و حماقت

که دیگر تاب کشیدنش را در ۲۶ سالگی نمی آورد...

 

اعتراف میکنم که اشتباه آمده ام

و گول زده ام همه ی تان را به قدر ۲۶ سال

و شاید خیلی بیشتر

با چشمان معصوم

و نگاه نافذ

و لبخند کودکانه ام

که حقتان بود

وقتی سوالهایم را قایم کردید ته کیسه هاتان

و شک هایم را

به روی خودتان نیاوردید

و خدایتان را به خوردم دادید

با "سانستول"

و ارتدادم را منکر شدید

از همان شش سالگی

که زندگی را وهم بزرگ خواندم

و خدا را همبازی دلقک ها

اگر بلد نباشد

بفهمد

که انگشتر ها سهم مریم و مینا بود

مثل عروسک هام

که بخشیده بودمشان به بچه های سوسنگرد

و سهم من از جهنم

زیاده میکرد برای معصومیت شش،هفت سالگی

 

اعتراف میکنم اشتباه آمده ام

میان عبودیت بی چون و چرا

و زهد بی طمعتان

منصف اگر باشیم

شما عارف شدید

و من عاشق

که شاید شیطان،همزاد من بود

و سرکشی و عصیان

رگهای مرا بارور میکرد

همچنان که عشق

روییدنم را

 

من خدا را میشنیدم

لای فلسفه بافی ها و دروغهای خانوم فلانی

که میخندد

به کفر گویی ما وقتی "ح" الحمد لله رب العالمین

و "ها" لا اله الا الله

یکی میشدند

و یاغی میشدم

توی صف و کلاس

و مسخره میکردم بلاهتشان را

و شرمساری همیشگی تان

وقت گرفتن کارنامه ی شاگرد اول المپیادی منجم کوفت زهر مار مدرسه

با نمره انضباط ۱۷

دیوانه ام میکرد

 

اعتراف میکنم اشتباه آمده ام

و داغ گناه دم کشیدن

در کشور بشکه های نفت ۱۰۰ دلاری

و رییس جمهور مکتبی

و رهبر فرزانه

و بچه های "بلغور" و "خرکت"

روزهاست باز دمم را به شماره انداخته

 

اعتراف میکنم اشتباه آمده ام

میان آدمهایی که صبحشان را توی صف شیر

و ظهرشان را در صف نانوایی

و عصرشان را در صف اتوبوس میگذرانند

و شبها به حسرت چشمهای دخترکشان فکر میکنند

و مست میکنند با برجستگی سینه ی زن همسایه

و نگاه برهنه ی شاگرد سبزی فروش 

 و بالا می آورند

آمیزش بوی پیاز داغ و عرق را

میان همخوابگی هاشان 

و طعم زرد آلو کیلوییفقط  ۳۸۰۰ تومن

یادشان نمی آید

همچنان که زندگی؛

که روزهاست

باج داده اندش

به چشم انداز هزار و چهار صد

 

اعتراف میکنم اشتباه آمده ام 

و بار قد کشیدن

میان مردمان غیور شهید پرور

که با عباس علمدار نیامد حسینیه ی سر کوچه

نوروزشان و یلدایشان و چارشنبه سوریشان را رنگ میزنند

و سفره ی اباالفضل نذر میکنند

و شمع روشن میکنند

و خدا کش می آید توی رختخوابشان

و تنها شرح وظیفه اش

محتویات استکانشان

و تار موهای دخترکان ۱۴ ساله است

و به صلابه کشیدن بوسه های پنهانی

شانه هایم را

تکیده تر از همیشه کرده است..

 

اعتراف میکنم اشتباه آمده ام

و میدانم دیگر

قاب عکس های روی دیوار اتاق

"شرح حال زندگی من نیست"

 

ps:

۱.به هم ریختگی این نوشته رو مثل آشفتگی این روزهام دوست دارم.

۲.اکیدا پیشنهاد میشود با contradanza-vanessa mae سرو شود تا

عمق مستی و خماری این روزهای ما دستتان بیاید.

نظرات 18 + ارسال نظر
دوست شما یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:48 ق.ظ http://www.oxinads.com/?a=6118

سلام
خسته نباشید
وبلاگ زیبایی دارید.تبریک میگم.
شما که مدت یکسال از شروع کار وبلاگتون میگذزه و آمار بالای بازدیدکننده هم دارین چرا از این طریق کسب درآمد نمیکنید.
پیشنهاد میکنم حتما سری به ما بزنید و ثبت نام کنید.
ممنون

weria یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ق.ظ http://weria.blogspot.com

ssalaam
in neveshteye akharo kheili dust daram
besyaar besyaar shooridegi dare o osyangari... khoda kone keh in bigharaari haa ba yeh natijeye khoob beh gharaar berese
shoja ateto tahsin mikonam

رضا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ب.ظ http://azad313blogfa.com

علی بود. دلت از مهر مثل اندیشه اتاز واژه لبریز باد آبجی شاعر من.....

عمو اروند یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ب.ظ http://daftaab.blogspot.com

کفر نعمت، نعمتت افزون کند
شکر نعمت، از کفت بیرون کند.

راستی رفتار خدا می‌تواند این قدر کودکانه باشد که با لبخندی شاد شود و با افتادن گرهی به ابرو، روی از مخلقش برتابد؟

یک نقطه یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ب.ظ http://a-point.blogfa.com

. . .
خوب است که آدمی هر از چند گاهی اعتراف کند
به اشتباهاتی که دیگران مرتکب شده اند
. . .
اما اگر گوش شنوایی باشد برای شنیدن
. . .
یا حق

سما یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ب.ظ

سلام فاطمه جان
چرا؟
من گیج گیج شدم
نمی دونم باز چه دست گلی! به آب دادی
شرمنده ها...
تو با من قهری چرا تحویل نمی گیری آخه؟
یه سوال دیگه تو جی میل داری؟
آدرسشو بده کارت دارم خوب حتمن دیگه

سر هرمس مارانا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ب.ظ http://hermesmarana.blogspot.com

در این که دنیا جای کوچی است که شکی نیست دخترم.
اما راست می گویید. تا جایی که من هم دورادور خبر دارم، اوضاع آن مدرسه و سازمان بدجوری به گند کشیده شده. تا جایی که آمارش را داشتم، تا همین شش هفت سال قبل، خروجی های مدرسه ی ما که سال به سال دریغ از پارسال بودند. بعد هم که گوبا اصلن در آمده از زیر نهاد ریاست جمهوری و رفته صاف در بغل آموزش و پرورش، دشمن خونی و قدیمی اش. یادم هست هنوز آن روزها که تیم بسکتبال ما در ناحیه اول شد و این درست خلاف تبلیغات آموزش و پرورش بود که این ها اصلن اهل هنر و ورزش و این ها نیستند و بعد در یک اقدام مذبوحانه به بهانه ی این که اصلن ما جزیی از آموزش و پرورش استان محسوب نمی شویم، ما را خیلی جدی از گردونه ی رقابت ها گذاشتند کنار.
این ها به کنار، ولی همان موقع هم یادم هست که همیشه این سوال برایمان مطرح بود که این همه دنگ و فنگ و ادعا و این ها، به کنکور که می رسد و بعد دانشگاه، تمام می شود و دود می شود. بعدها در دانشگاه، انگار اصلن مهم نیست که از کجا آمدی.
راستش من که این سال ها به همه توصیه می کنم قید درس خواندن در این سازمان را بزنند. مدرسه ی نمونه ی خوبی پیدا کنند و از شر آن همه احساس خودبرتر بینی خلاص کنند بچه شان را که بعدها گریبان شان را نگیرد.
و این که من هم خوش حال شدم از این که به هرحال، هم مدرسه ای بودیم یک جور هایی. گاس که با چند سال فاصله

مکین یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:27 ب.ظ http://mac.worldof.us

دختر جون ما که پیر شدیم و حافظه‌مون یاری نمی‌کنه. نکنه الان انقد تلخ اعتراف کردی که تولدت بوده ها؟

هوس مبهم دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:36 ق.ظ

نوشته فوق العاده ای بود. هرچند که در تصاد کامل از شناخت من از تو هستش!! (منظورم قسمت مذهبیش بود)

پرستو دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام چطوری بچه
اه چقد دنیا بزرگ شده دیگه آدمه آشنا نمی بینم !!!!!!!!!!!!!

رانا دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ http://paintinggallery.blogfa.com

ایا تا بحال اثار این نقاش را دیده اید؟

نیاز سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:08 ب.ظ

معلوم است که فهمیدم تو بودی دختر..
خانم عجب پستی بود...

anonymous چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:40 ب.ظ

اعتراف میکنم من هم اشتباه آمده ام، یک روز سر بی هوایی اشتباه آمدم اینجا، آمدم قصر قورباغه ها را ببینم و دیدم و ... اما حالا می مانم و شرمنده نیستم بابت آن خوشی ای که آن شب تا تهش رفته بودم بابت آمدن به اینجا , و میخواهم که بمانم همینجا


حالا میفهمم چرا اشتباهی نمره انضباطم ۱۴ شده بود؟ چون به دبیر شیمی امون گفته بودم من از شیمی خوشم نمی آید و آن هم من رو مجبور کرده بود ۱۰۰ بار از روی جدول تناوبی بنویسم اما من باز هم نمره انضباطم ۱۴ شد، چون جریمه هایم هم غلط داشت P:

ای ول
خوشم اومد
مدتها بود از چیزی لااقل تو کامنت دونی اینجا خنده ام نگرفته بودش اینهمه
مرسی بچه جون

*C* پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:56 ب.ظ

با سلام ؛ کوچ کننده:
(یا ایهاالانسان انک کادح الی ربک کدحا فملقیه) قرآن کریم

نیره جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام
اشتباه ؟؟؟؟؟؟ فکر نکنم ... ولی مطمئنم همه یه روزی یه جایی یه جوری یه چیزی رو اشتباه می کنن .. یا میرن
ولی من نفهمیدم اشتباهم تو این امتحان چی بود؟؟؟؟؟؟؟ کجای راهشو عوضی رفتم ..... چرا همچین شد؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دونم ... نمی دونم فاطمه ...
شاید منم اشتباه کردم
شاید...
خسته ام .. و شبهای دراز هی کش می آیند در صفحات کتاب و من چشمم به پنجره تا صبح کی براید...
فردا روز دیگری است .. این را کسی گفته بود .. ولی من فردا را نمی خواهم .. من این زنان را نمی خواهم .. به گمانم دیوانه تر شده ام ..
حرفهایم بسیار اند.. ولی زبانم قاصر .. و هیچ گوشی گوشش به من بدهکار نیست .. پس من هنوز شنونده ام .. از خودم می پرسم برای خودم هم متوانم شنونده ی خوبی باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟
------
در پناه حق

سرخ شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:48 ق.ظ http://sorkh.blogsky.com

کم پیدایی

روژین شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ب.ظ http://senaroj.blogfa.com

سلام
بسیار زیبا مینویسی
موفق باشی

گلی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

وای عالی بودی عالی
حال کردم بع از مدتها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد