از خودمان به دیگران و از دیگران به خودمان می گریزیم
هی دست و پا میزنیم میان اینهمه من سرگردان
هی سرگردان تر میشویم
هی گیج تر
مثل یک لوپ
گیر کرده ایم انگار
شاید آخرش بشود جا گذاشت اینهمه پریشانی را
و پناه آورد
به جایی که هیچ دایره ای نباشد
و همه اش نیم خطهایی باشد
که پاره خط نمیشوند هرگز
قورباغه میغار غار
ننهش میگه زهر مار!
البته کلاغ بود که بیادبانه بچهاش را مورد خطاب قرار داد چرا که قورباغه غر میزنه نه غار.
ولی خوب من چون در شاعری کوتاه دستم بدون رعایت حقالتالیف، استنساخ کردم که چیزی برای گفتن داشته باشم.
داستان قبلیات نیز خوانده بودم در ایام ماضی.
بهت سر زدم .خوب بود فاطمه جان هنوز کار درست و فعال هستی. ازت خوشم می یاد.علی
هی دختره!
یه جورایی معلومه که گیلی نام نیم...
باقیشو که میدونی؟
برو
به قول باباییت دارمت
سلاااام
خوبی؟
به حرفات فکر کردم. بیشتر باهاش حرف زدم و آخرش مطمئن شدم و شد.
دعام کن.
یا علی
سلاااااااااااااااااااااااام
سفرت به خیر ...
آره به گمونم یه سالی شده ... چه زود ... و ما از اون روز تا امروز بسیار از بعضی دوستان دور شده ایم ... شاید حتی بعضی ها را دیگر نبینیم ... شاید هم ...
گاه گفتن حرفها برایم سخت می شود
این نغمه های خفته در گلو تلخ می شود
گاهی دلم برای خدا تنگ می شود
... بسیار ...
مواظب خودت باش
یا علی
سلام
وای خیلی طول می کشه تا ما همدیگه رو ببینیم و تو برام شرح ماوقع! بدی من که اینجوری می میرم از فضولی