"قصر" را که گوگل میکنی

بیست و یک صفحه بعد ترش می رسی به آنجا که نوشته ام؛

"نه قصر طلایی ساخته ام نه شاهزاده با اسب سپید"

چقدر صفحه بعد ترش را رد کنم؛

تا باورش کنی؟

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام
هیچی دارم می ترسم .خیلی. همه فک می کنن من خیلی خیلی خیلی شجاعم.
حالم از اینکه هی بهم بگن تو از سر فلانی زیادی و ادم اندازه تو گیر نمیاد و این چرت و پرتا به هم می خوره.
من آخه گوچولوام خیلی از اونی که به نظر میام کوچیکتر. فقط بعضی وقتا قلمبه حرف میزنم. همین. اونم دس خودم نیسسسسسسسس.
اما...
کاش همه مث پدر و مادر بودن که قرار نبود انتخابشون کنیم.
فاطمههههههههههههههههه.
دلم میخواد همین الان داد بزنم بگم نه و بعد از ته ته ته دلم یه نفس راحت بکشم. یعنی کلا صورت مسئله رو پاک کنم.

اه اه حالم از این فاطمه ضعیف به هم خورد.
یه کاریش میکنم. آدمش میکنم.

یا علی

آن شرلی سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام فاطمه جان اون طوری که تو فکر می کنی نیست به خدا.فقط یک هیجان زدگی بود همین .شاید من زیاد بزرگش کردم.به هر حال هیجان بعضی وقتها هم خوبه برام.

سلام نمی کند سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.promete28.blogfa.com

انقده کیف میده حامی بودن...انقده کیف میده میکشونمت به اون صفحه مشکی...انقده کیف می ده من سلام نمی کنم به بانوی این قصر قور قوری...

رضا سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:32 ب.ظ http://azad313blogfa.com

.....ای مرگ بر استکبار جهانی....حلتان چگونه است در این بهار تابستانی؟ ما که کلافه ایم و سرگردان.....

بی. چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ

یک شاخه گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد