گیرم خانه اش صد متر آن طرف تر
طعم بوسه ی شتاب زده
خالی میکند چشم را
از ترس و واهمه
پر میشود آدم
ازشوق بی سبب
بند نمی آورد دیگر
روی دو پاش
راه می افتد
همه ی شهر را
دنبال نگاه هاش
داغ میشود
تنش
"گیرم اول دیماه"
با یا بی رژ لب
خشکی نمیکند دیگر
لبهای ترک خورده اش
و صورتش قرمز است مدام
بی هیچ رژگونه ای
و مست میشود
تنش
بی هیچ DOLCE & GABBANA ای
گیرم که خانه اش صد متر آن طرف تر
پای پیاده
یا مرسدس ۲۰۰۸ ؛
خیابان گرد می شوند
"هر دو"
زیر تیغ آفتاب
پشت انبوه یخ زده ی برف
گیرم که خانه اش صد متر آن طرف تر...
.... این سطر های پیاپی...من کوچه گرد شدم همه جای شهر به هوای عطری که نمی زدی دویدهام ونفس کشیده ام....
این یک کامنت نیست. نیاز هم ندارد به تایید. بیشتر یک کمک دوستانه است که نکند فاطمه خانم بخواهد بخواند و نتواند و سرمهةایش برود در هم. آن وقت دلمان میشکند که دوستمان نخوانده شب بخوابد. این کل پست است که امید وارم جا بشود. اگر بشود:
یک جاهایی هست توی زندگی که بچهبازی تمام میشود. گریههای بچهگانهی چارده سالگی دیگر وجود ندارد. تمام دنیا میشود دفتر نوشتهشدهای که اتفاق هیچ ماجرائی درونش محال نیست. یکطور افسانهای میشود زندگی، قصه. دیگر میگذری از خودت و اطراف و اطرافیانت. عشقت را رها میکنی که اوج بگیرد و روی هر سطری از این دنیا بنشیند؛ حتی اگر خط بخورد، حتی اگر خطخورده باشد.
یک جاهایی هست که نمیشود گفت دیگر این عشق نیست که گریبانت را میگیرد، نمیشود گفت که بازی تمام شده؛ ولی میشود گفت که آن چشمها دیگر چشمهای یک دختربچه نیست. آن چشمها دنبال چیزهاییاند بزرگتر از احساس خوشی. چیزی نزدیک به بینهایت. چیزی بزرگتر از هیچ. چیزی درست به وسعت نشانهها؛ بیحادثهی وقوع ِحقیقت. چیزی به التماسِ عشق به حواشی ِ حقیقت. به فلشهای کمرنگ شده.
بزرگ میشود و فراگیر میشود. آنوقت وجودت در خلسهایست که روح ِدنیا را جز هویتی ناخالص و موهوم نمیبیند. همهچیز در تلاطمی مبهم و غیر واقعی محیط را گرفتهاند و تو این میانه به خواب ِ خوشت مینگری؛ و از این خوابِ خوش جز خاطرهای نمیاندوزی. چه التماس ِ فراموشی کنی چه جاودانگی، برای همیشه میماند و تو دچاری به مالکیتش.
مرسی که اومدی
فاطمه ی عزیز!
فک کنم متن یاشار رو خیلی سریع خونده بودی
صد متر جلوتر از خونه ی طرف بوده نه ۱۰۰ متر مونده به خونه
بحث نگاه عاشقانه ات نبود به موضوع، بحث تلخ تن فروشی است
بحث پرواز در اوج آسمان به خاطر یادآوری بوسه و طعم آن بود بحث سقوط است تا اعماق زمین
اگر این پُست ارجاع به مطلب یاشار نبود واسه خودش موضوع قشنگی بود. قلم زیبای تو و نگاه عاشقانه ات واژه ها را به رقص درآوردن اما چون بحث ارجاع بود به موضوع یاشار باید اینو بهت می گفتم که مهربان! همیشه ۱۰۰ متر توقف ماشین جلوتر تا نرسیده به منزلی به واسطه ی آن دلایل زیبا پسندانه ی تو نیست
هر بوسه ایی این حس پرواز رو به آدم نمی ده. می ده؟
بوسه ایی که قبلاً پولشو پرداخت کردن برای رفع مزاحمه
برای خاتمه دادن به شبی است که همبستری بوده نه همسفری!
دلم نمیاد نگاه عاشقانه ات رو مکدر کنم اما دختر خوب، یاشار از درد جامعه ای گفته که ۱۰۰ متر آن طرف تر کلی معنا دارد و تو از درد عشق و بوسه ای گفتی که ۱۰۰ متر آن طرف تر هیچ معنایی واسه سبکبالی شخص نداره و ۱۰۰ ها هزار متر آن طرف تر را هم با شوق، پرواز خواهد کرد چون عشق فاصله ها رو از بین می بره.
اما این ۱۰۰ متر جنس دیگری است که در کامنت خود یاشار براش نوشتم
موفق باشی دختر عاشق مهربان!