حالا مینشینم رو به شمال
با مداد قرمزم هم نشد خیال آسوده دار نیاز جان
با همین سر انگشت زخمی برایش نامه میدهم
دعا نمی نویسم آن تو
من دعا نویسی بلد نبودم هیچوقت
گره از هیچ بختی هم باز نمیکنم که
"بختت را بسته اند لابد وگرنه کی فکرش را میکرد"
تخم مرغ هم نمیشکنم که فلانی چشممان کرد حتما
سفره ی حضرت فلانی هم گمان نکنم جواب بدهد
وقتی شکم شکم گرسنگی،
بچه های کمی آن طرف تر هر شب سر میکشند
و آدمیت قی میکنند توی صورتمان
من دعا نمی نویسم نیازم
فقط مینویسم دلتنگ هستیم
همه ی مان
-----
من
لی لی
و خیلی های دیگر
باید بروم
بنشینم رو به شمال
با همین سر انگشت زخمی
برایش رج بزنم نامه ام را
باید بروم
بنشینم رو به شمال
باد هم بیاید کاش
باد هم بیاید کاش...
من و زمانه دنبال نسترن های باغچه تنهایی میگردیم تا دوباره بهار را دعوت کنیم به خانه دلهای خسته
فاطمه خانم نوشته هات ساده و روان و دلنشینه
... هم چنان کز گردش انگشتها بر پدهها
وز طنین دلکش ناقوس
وز سکوت زنگدار دشتها
وز اذان ناشکیبای خروس
وز عبور مه ز روی بیشهها
وز خروش زاغها
وز غروب برفپوش
اشک میریزد دلام
گرچه بر غوغای توفانها کرم
وز هجوم بادها باکیم نیست
گرچه چون پولاد سرسختم به رزم
یا خود از پولاد شد ایمان من
گر بخواند مرغی از اقصای شب
اشک رقت ریزد از چشمان من
(شاملو)
--- ببخشید که چندان مرتبط نیست در ظاهر.
دلا درمان دلتنگی سلام است
اساس شاد بودن السلام است
سرت بالا نگاهت سوی خورشید
دوای درد بی درمان سلام است
--------------------------------
سلام یعنی خنده وشادابی و عشق
یعنی خروج خستگی از جای جای روح
بنشین رو به او
حرف بزن با او
حظ کن
---------------------------------
شاد زی
سکوت...
نگاه...
رنج...
لبخند!
...رو به شمال یاجنوب فرقی نمی کنه مهم اینه که چشم آدم باز باشه و زیبا بین....
۸۹۲ کیلومتر یعنی کجا؟برای منم دعا کن.
دختر جان
دستم به نوشتن از آهنگ ها نرفت
ببخشید
....دختر بهار...خوابی یا بیدار.....چونه روزگار....بهتره یا مثل سال پار....
اگه باد اومد و تو رو با خودش برد........ سلام ما را هم برسان... سلام ما را هم برسان، هر چند که فقط یه دلخوشیه اینکه بفهمی که یکی به سلامت رسید....
من هم بلد نیستم ملکه جان ولی یکی بود میگفت که پر عقاب شش سال پرواز کرده را بچسبان به دست چپ مورچهی شش راه رفته از پر طاووس و دم موش و پنجهی کرکس هر کدام مثقالی بردار و بریز توی پوست کرگدن همهشان که زدی سه دور بچرخ بریزشان سرانگشتات آن دعایی که خواستی نقش میبندد روی کاغذ و السلام.
قطار میرود...
تو میروی...
تمام ایستگاه میرود...و تو........
سلام
قلم روانی داری
منتظر حضوره گرمت هستم
موفق باشی