تنها صداست که می ماند

خوب ما هم در لبیک به ندای نگار سبک وزن نازنینمان در بازی اختراعی

فرجام خان عزیز شرکت نموده ۷ ترانه ی ماندگار و ۷ ترانه ی

روی اعصابمان را به سمع و نظر دوستان میرسانیم.

البته لازم به ذکر است که انتخاب بهترینها در هر دو بخش کار بسیار

دشواری بوده و تنها به چند تایی از آنهایی که زیاد تر مناسب حال این روز هامان

بود پرداختیم اما موکدا تاکید میکنیم که در بخش دوم  تنها به سیری در ترانه های

نه چندان به روز و آنچه در اقصی نقاط میهن اسلامی به سمعمان رسیده پرداختیم و

کلا بی خیال بخشهای دیگری چون پاپ ایرانی یا شاهکارهای مخلوقاتی چون

سوزان و تارا و ناهید و ...شده به نامهای اساتید مسلم و بزرگ تری چون استاد

مسلم جفنگ گویی حسن خان شماعی زاده و جلال خان همتی و جواد خان یساری

بسنده کردیم که باور کنید این سه فقره ی اخیر را حتی اگر وسط بوران و کولاک

 صدایشان به طریقی در اتوموبیلی جایی به گوشمان برسد برای فرار از اثرات

سو جانبی استماعشان بر روان خط خطی مان همانجا فرار را بر قرار ترجیح داده

صحنه را با حد اکثر سرعت ممکن ترک مینماییم.

و دیگر اینکه از  همین تریبون اعتراف مینماییم که ما اساسا آدم

غرب زده ای بوده و هی این چند روز که ذهنمان را کاویدیم دنبال

ترانه های ماندگار هی یک صدا هایی مثل لئونارد کوهن دوست داشتنی

و جان لنون بزرگ و پینک فلوید عزیز و خانوم سلن دیوننازنین و  بسیاری دیگر

هی در گوشمان تداعی میشد و بعد دیدیم ما اگر بخواهیم به بخش 

غرب زده ی مان مراجعه کنیم قصه بسیار طولانی خواهد شد

و اینگونه شد که تنها به یک تک مصرعی که زیاد در ذهنمان زنده میشود

یعنی some dance to remember,some dance to forget

 هتل کالیفرنیای ایگل اکتفا نمودیم که خداییش هر چه کردیم

نتوانستیم از خیر این یکی بگذریم.

 راستی من هم  به سهم خودم الهام،نیاز،ئه سرین ،آذر ،نعیمه ،مسعوده ،

آیینه ی بی تصویر ،عمو اروند،  آذین که خیلی روز است نمینویسد و

شاید به این بهانه برگردد و وریا و هوس مبهم را به این بازی که

یک جورهایی میشود اگر جدی اش بگیری با آن ترانه های اولش بروی

به خیلی روز دور تر دعوت میکنم...

آخر راستش را بخواهید آن اولی ها آن قدر زنده میکنند همه چیز را

که انگار میکنی باد مهربان آمده بالاخره و تو را بر داشته با خودش برده

آن جا که همه ی زندگی ات پر از بداهه های عاشقانه بود...

وقتی باد میپیچید دورت چنگ می انداخت توی مو هات

با تک تک تار هایش عاشقانه ترین ترانه ها را مینواخت...

 

I.

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و

عالم به آدم سجده کرد...

شاعر : افشین عبداللهی ، خواننده : علیرضا قربانی

 

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی، ای دل وجانم همه تو

توهستی من شدی ، از آنی همه من

من نیست شدم در تو ، از آنم همه تو

شاعر : مولانا ، خواننده : شهرام ناظری

 

خبر داری که این دنیا همش رنگه

همش خونه همش جنگه

نمیدونی ، نمیدونی

که گاهی زندگی ننگه

نمیبینی دلم تنگه

خواننده : دریا دادور

 

دست من خسته شد بس که نوشتم

پای من آبله زد بس که دویدم

تو اگر رسیده ای مارو خبر کن

چرا اونجا که توئی ، من  نرسیدم

شاعر : اردلان سرافراز ، شاعر : ابی

 

 

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آئی به سراغم ، نفسی نیست

...

من در پی خویشم به  تو برمی خورم اما

در تو شده ام گم ، به من دسترسی نیست

شاعر : اردلان سرافراز ، خواننده : ابی

 

آبیه دریا قدغن

شوق تماشا قدغن

از تو نوشتن قدغن

گلایه کردن قدغن

خواننده : شهریار قنبری

 

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

همه آزاده آزادن ، همه بی درد_ بی دردن

...

کسی آقای عالم نیست ، برابر با همن مردم

شاعر : یغما گلروئی ، خواننده : سیاوش قمیشی

 

II.

 

پارادوکس :

الهی الهی ، الهی من بمیرم

بمیرم

که شاید بیائی ، دستاتو بگیرم

خواننده : جواد یساری

 

اقتدار ارتش :

همسر من افسر هنگه والا ، راه میره و با من به جنگه والا

تو ارتش_ ، افسر پادگان_ ، فرمانده ی سربازای جوان_

وقتی میاد تو خونه ، هی میگیره بهونه

به من میگه آب بیار ، نون تو سفره بذار

بذار تو بشقاب من ، یه خورده ماست و خیار

خواننده : جلال همتی

 

مچگیری :

دروغ نگو تو رو به خدا گولم نزن

بهم می گن پشت سرت هر مرد و زن

تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود

که با او گرم سخن نشسته بودی لب رود

خواننده : عباس قادری

 

 

 

 

تعبیر عاشقانه :

نامهربونی، نمی دونم می دونی

که عشقت ما رو کشته

تیر نگاهت

دو تا چشم سیاهت

مث آلو درشته!

خواننده : مرتضی احمدی

 

همسر ایده ال :

خود خودشه

همونی که من می خواستم

به جون خودم هیچکسی رو اینجوریا نخواستم

گفتم خودشه ، خود خودشه

شخصیتش ، صداقتش

محبتش و حرفای خوب و راحتش

شاعر : ژاکلین : خواننده : شهرام صولتی

 

تعهد موسیقائی :

وقتی رفتی هرچی خواستی از اتاق من ببر

اون کتابا رو ببر دیگه نمیخونمشون

نامه هات پس بگیر تا من نسوزونمشون

اگه خواستی این گلیم بردار از روی زمین

اما گیتارم با خودت نبر فقط همین

خواننده : شماعی زاده

 

 

تعدد انتخاب :

میون این همه خوشگل ، کیو انتخاب کنم

به کدوم بگم آره ، کدوم رو جواب کنم

پریوش ، پروانه جون ، پریسا جون یا پریا

نیلوفر ، نسرین و نازی نسترن یا آنیتا

خواننده : مهرداد جوادی

 

 

نظرات 25 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ

.... سلام! پس هستی! خوشحالم...

فاطمه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:24 ب.ظ http://saharnazdikast.blogsky.com

سلام
حالمو توصیف نمی کنم چون دور از ادبه!!!!!!!
همینقدری بگم ...
نه همونم نمیگم. چیچی بود اینا خدا وکیلی چجوری میشه نشست و یا ننشست و به اینا گوش کرد.حیف روح آدم!!!!
هفت تای دومی رو میگم.

پاپیروس یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:51 ب.ظ http://papiroosi.wordpress.com

خسته نباشی فاطمه جان

چند روزی نبودی ناقلا پس رفته بودی آهنگ ماهنگاتو جم و جور کنی بیاری به رخ ملت بکشی هان؟

چقدر این دسته دوم خنده دار بود حتی خوندنشون
همشون جواتی می خونن و وای که چقدر دل و روده آدم بالا و پائین می شه وقتی دهنشون رو وا می کنن

برای شهرام متاسفم که این جوری شد آخر و عاقبتش
اولاش که عین مردا کت و شلواری می پوشید و رنگین و سنگین می خوند آدم فک می کرد یه آدم حسابیه که ارزش داره به صداش گوش داد

اما دسته اول خیلی قشنگ انتخاب شده بود
ممنون واسه یادآوری

واسه اون تارا و سوزان لوس و بی مزه هم خوب کردی که اسمشون رو توی لیست سیاهت آوردی
تا اونا باشن از این کارا نکنن
دخترای افاده ایی :)

حالا همه ی اینا رو ولش
خودت چطوری؟ :)

من بدون مجوز لینکتو گذاشتم تا هی نرم سراغ کامنتت و هی لقمه رو دور سرم نچرخونم تا آدرس اینجا رو پیدا کنم
این جوری دم دستی و می شه همیشه نبضتو گرفت :)

داستان نبض گرفتن معشوقه پادشاه رو که شنیدی؟ :)
همونو می گم (که مولانا سروده دیگه)

حالا شکر خدا نبضت خوب می زنه و کبکت هم خروس می خونه خانومی
خدا رو شکر
ایشالا همچنان نبضت همین جوری بزنه و سرگرم بازی باشی و یه وقت هم حواست باشه نزنی دل یکی رو توی بازی بشکنی آی دختره :)

ایام همیشه به کام
راستی؟
یه کنجکاوی!
اجازه هست؟
یه بار تو نوشته هات گفته بودی با یکی از بچه ها (اسمشو نمی گم تا خودت یادت بیاد کیو می گم) ۸۰۰ و اندی فاصله مکانی داری (اون یه نفر دختره فکر بد نکن من مثبتم منفیش نکن قضیه رو اییییییی)
حالا موقعیت اون دختر خانوم معلومه
تو در کدوم جهت جغرافیائیش اون فاصله رو متراژش کرده بودی؟
جهت جغرافیائیتو بگی حله
من خودم می گیرم کجا رو گفتی :)

حال کردی هوش جغرافیائی ما رو !!

مسعوده یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:58 ب.ظ http://masinice.blogspot.com

آدم اینجا که میاد کامنت بذاره نمی دونه چند نفر پشت سرش یا جولو روشن از بسکه مرموزه این تایید نویسنده. انی وی من تنها قصدم برا این وری اومدن این بود که بعد این همه روزه که نبودم و جدا از گوگل ریدر و این صوبتا یه ماچ و موچ دوستانه‌ی بازگشت گولانه‌ای راه بندازم که دیدم به به بازی و اینا و کلی دوست دارم . باید بخونم ببینم دقیقن جریانش چیه! خوبی که ملکه‌ی قصر قورباغه‌ها؟ ما که دلمان تنگ شده بود می‌پریم و در آغوش می‌کشیم و می‌گوییم از آن وقت که نبودم خنده‌آت گشادتر شده حواست هست؟ و چه می‌آید بهت!!!

وریا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://weria.wordpress.com

سلام. فوق العاده بود. این بخش دومش شاهکار بود. کلی خندیدم. این تیترهایی که براش گذاشتی خیلی خیلی بانمک بود. "تعدد انتخاب" و " تعهد موسیقایی" ! جدا طنز زیبایی بود. دستت درد نکنه که اول صبحی کلی مارو خندوندی!

در مورد لیست اولت هم بگم یادم نمیاد شهرام ناظری "ای زندگی تن و توانم همه تو" رو خونده باشه. توی یادگار دوست، این یکی از شعرهاییه که بصورت دکلمه خونده میشه اما شهرام ناظری نمیخوندش. حالا شاید من اشتباه میکنم و یا اینکه تو توی آلبوم دیگه ای شنیدیش.

ممنون. توی این بازی هم قطعا شرکت خواهم کرد. در مورد سوالت هم باید بگم من اون شعر رو واسه وطنم اونجا نوشتم نه واسه شخص. خصوصاکه ابیاتی داره که دقیقا این معنی رو به ذهن متبادر میکنه...
زیاده عرضی نیست
وریا

مهسا کوچولو یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com/

با عرض سلا به فاطمه جان .
فاطمه جان از انجایی که شما بسیار خانم با وقار خوب خانم متین با کمالات کدبانو زیبا مهربان خوش قلب و در عین حال یتیم نواز هستید لطف کنید ما را مورد نوازش خود قرار دهید و در حل مشکلمان یاریمان نمایید .
مشکل از این قرار است که.....
ما نتوانستیم جایی که بتوانیم بر روی وبلاگ نا چیزمان موسیقی قرار بدهیم را پیدا کنم .
لطفا ما را در این امر انسان دوستانه هر چه بیشتر یاری بفرماید . موتوشکر .

OMID یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.balghoorjat.blogspot.com/

sheare avvali keh khodaaaaaast!
manam kolli doosesh midashtam , nemidoonestam khanandash kieh..
digeh soragh nadari azash chizi?
raasti,,, nemikhaai begi kiey va mano too kaf nazari?
khoshhaal misham 100%. ageh Yahoo mo nadari, SALLAMIR idimeh, vali injoori keh to migi bish az ina aamar dari :D. khob, khoobo salamato shaado shaadtar baashi... felan

فرجام یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ب.ظ

نه بابا خوشم اومد. اینکاره ای. از دور اصلا به نظر نمیومد. خوبه! خوبه!

وریا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ب.ظ http://weria.wordpress.com

سلام. لینکی که به سبک وزن دادی یه ایراد تایپی داره. پرشین بلاگش اشتباه شده.

وحید دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.arinoos.com

سلام
خیلی طولانی بود.
حوصله داری ها...
ولی انصافا قشنگ بود.
.
.
.
من با دومین سوال سخت آپم.
ممنون می شم سر بزنی.
فعلا...

قاف دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ق.ظ

بروم وسط خیابان
دست هایم را باز کنم
ـ باران هم ببارد ـ
و من با دست های باز وسط خیابان برقصم
ماشین ها هم بوق بزنند
نه برای من که دارم می رقصم
برای دیوانه ای که با رقصیدنش خیابان را بند آورده است



بازی قشنگی بود

----- دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:40 ق.ظ

من اینجا بس دلم تنگ است...
من اینجا بس دلم تنگ است...
من اینجا بس دلم تنگ است...

پ.ن.
...

عمو اروند دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ق.ظ http://daftaab.blogspt.com

فاطمه جان متاسفم که نمی‌توانم به دعوتت لبیک گویم که من اصولن اهل این‌گونه بازی‌ها نیستم و حوصله‌اش را ندارم به خصوص در این روزهای جاری که حال وب‌گردی را هم از دست داده‌ام.
بگذریم که من در شناخت موسیقی و ترانه و خواننده و نوازنده، بس سیاه دستم.
باقی بقایت

پ‌ن
در جوانی که شماعی‌زاده تصمیم گرفت خواننده شود، همیشه گروهی رقاص دور و بر خودش داشت که با او همراهی می‌کردند و من به طعنه می‌گفتم که اینان نازهای شماعی‌زاده‌اند.

رضا دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ق.ظ

...تنها صداست که می ماند اما.... در دنیای مجازی فقط باید به واژه ها دلخوش بود البته اگر دچار قحط سالی نشود....

لی لی دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ق.ظ

چی می گی تو ؟!
...

ماه غمناک
راه نمناک
ماهی قرمز افتاده بر خاک...

ps: دیدی آخر به من راستشو نگفتن؟
نذاشتن حداقل به موقع واسه ش گریه کنم
حالا که اشکام تموم شده
حالا که خاطره ناز می کنه و نمیاد...
من چی کار کنم؟!

هوس مبهم دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 ب.ظ http://esoterictemptation.blogspot.com/

ممنون که منم دعوت کردی به این بازی، باید کار سختی باشه.

ولی .....

خوشا طربنازی ها.....

ئه سرین دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ

چه انتظارها داری دخترجان از این حافظه ی رتوت.والا من هرچی همون روز گوش بدم خوشم میاد. حالا به جز یکی دوتا که نهکه هی گوش دادمکلا یادم مونده. با این حال بذار فکر کنم ببینم چهخبره تو کله ام! یادم اومد به روی چشم

رضا دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ

....سلام بی خود فکر های سخت و سیاه را به ذهنت راه نده مگر می گذاریم تنها باشی؟ مگر می گذاریم چنین تلخ نفس بکشی... البته گفتن تلخی ها تنهایی ها درس مولا علی است که به چاه می گفت تلخی های دوران را اما خودش شیرین بود...فاطمه ما نباید چنین به پایان راه فکرکند او که در آغاز راه است...من هم این تجربه ها را پشت سر گذاشته ام ... شاید یک روز برایت بگویم...اما امروز ایستاده ام با امید به فردایی که باید زیباتر از امروز باشد من امروز نگاهم پر زیبایی است و گوشم پر آواز پر چلچله ها....

هوس مبهم سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ق.ظ http://esoterictemptation.blogspot.com/2008/02/blog-post_25.html

سلام. دعوتم کرده بودی که لهترن و کهترین هفت ترانه رو بنویسم. راستش یه کمی کار سختیه با حافظه ای که من دارم. ولی یه شعر از خودم نوشتم تو بلاگم که بیا و بخون. شایدم حال خوندن نداشته باشی اینجا پیستش میکنم.

" براستی روشنی بخشِ کدامین دو کلبه ای، ای طرب؟
تب کویری ِکدام تنِ تفتیده ای، ای غزل؟
شهدِ شاپرک ناچشید کدام لاله زاری ای عسل؟


شبنم از لبان تو کام میگیرد
و دل از نگاه تو آرام


خوشا طربنازی ها که از کلام تو شکل میگیرد
خوشا کم قراری ها که در هوای تو اوج میگیرد "

رضا سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ب.ظ http://azad313blogfa.com

.....سلام!کجایی فاطمه؟خوبی؟

رضا سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://azad313blogfa.com

... من می گویم نباید رفت.این همان هایی که نمی خواهی را بر سر شوق می آورد...من می گویم باید ماند حتی اگر مجبورباشی در روستایی مثل روستای ما زندگی کنی که به خاطر اقتصادی نبودن هیچ وقت خان و ارباب نداشته است تا رعیت معنا داشته باشد...بمان با استغنا ارباب باش بگذار تشنگان .... در خواب اربابی رعیتی کنند...ایران به همه فرزندانش محتاج است.اورا تنها نباید گذاشت...توبمان من می مانم...ما می مانیم....

زهرا سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ب.ظ http://raoros.wordpress.com

عالی بود
خیلی خلاقانه اسم گذاشته بودی، من مردم واسه اون تعهد موسیقیایی
ای ول

پاپیروس چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ق.ظ

هی دختره :)
قصر بی ملکه امکانش هست مگه؟
تو چرا پنجر شدی مدتیه؟
نمی نویسی چرا؟
نه به قبلاْ که هی فرت فرت می نوشتی نه اینکه حالا هی کامنت کی زاری به جای آپ کردن پستات
تاه من مسعوده و غیره و ذالک جان رو هم نمی شناسم
گفتم قصری به هم زدی شاید بخوای ملکش باشی
واسه همین هم ما که بخیل نیستیم بگیم ملکه
بزار یه ملکه هم اینجا جلوس داشته داشته باشن!
می دونی چیه؟
گاهی می ترسم کامنت بزارم
آخه یه مدت بود واسه هر کی کامنت می ذاشتم فرتی وبلاگشو پلمپ می کردن یا نمی دونم خودش کرکرشو می کشید پائین
به هر حال
بعضی اوقات از دور میام و فقط پستی رو می خونم و جرات کامنت هم ندارم
یه وقت نگی بی معرفت شدیم
نه بابا
معرفت تو دیار ما سیری چند راستی؟ :)
خوش باش
حالا گفتیم نبضت خوب می زنه دیگه خودتو لوس نکن پستاتو مناسب با نبضت آپ کن
مگه ملت فقط باید آه و واویلا گفتنتو گوش بدن و بخونن؟
خب از چه چه و به به هم بنویس خسیس :)
مراقب خودت و بابا لنگ دراز باش
خیلی خیلی مراقب باش
سفارش نکنم دیگه؟ :)

بابا لنگ دراز! چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:19 ق.ظ

دوست دارم
حتی این موقع شب !
...

مسعوده چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:42 ق.ظ http://masinice.blogspot.com

خب ملکه‌ی قصر قورباغه‌ها ! چیزی که هست این ست که این فونت‌ها و شکل‌های الکن به قول تو خودشان کلیند. خودشان کلی زندگی‌اند برای خودشان. تمامش یعنی یک کسی یک آدمی مثل تو نشسته آن طرف و سعی می‌کند با همین زردهای مزخرف یک جوری یک چیزی به تو بفهماند که بگوید می‌شود با همان ستاره‌ةا می‌شود بوسید با همان دست‌ةای باز می‌شود بغل کرد و تو اگر بخواهی چرا که نه؟ احساس و دوست داشتن فاصله برنمی‌دارد بوسه را با قاصدک هم می‌شود فرستاد نیازی به فشار لب‌ها که نیست. تمام بزرگی این مسنجر از بزرگی آدم‌ها می‌آید که دلشان می‌خواهد دوست‌ةای‌شان را آن‌ور دنیا هم که باشند ببوسند و بغل کنند و برایشان برقصند.
+
قرار هم نیست که آدم بیخودی حرفش بیاید که دختره! وقتی با کسی حرفی می‌زنیم دو نفره یا اصلن کتابی می‌خوانیم آهنگی می‌شنویم یکهو یک چیزی می‌آید در دهان‌مان در فکرمان در دست‌مان که دوست داریم باقی هم بدانند. این‌ست که خیلی هم خوب است که حرف‌هایی که برای دیگری می‌زنی این‌جا هم بگذاری.
+
خوشبختی هم هست که کسی نگران نبودنت بشود!‌نیست به نظرت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد