حالا خیلی وقت است

هیچ دوم شخصی نیست این اطراف

نه مفرد

نه جمع

همه اش "من" است

و متکلم وحده

و این تنهایی

دارد پاک میکند

کم کم

همه ی حرف ها را از

ذهن خسته ی مغشوش

متکلم وحده

 

ps:

حق با تو بود

آدم با کامران و هومن هم گریه اش میگیرد همه اش

حالا همه جا پر شده از "من نباشم"

 

نظرات 9 + ارسال نظر
نیاز چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ب.ظ http://neici.blogspot.com

می گذرد فاطمه.. می گذرد.. زخم نکن زخم نساز

وریا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ب.ظ http://weria.blogspot.com

سلام فاطمه. لینک وبلاگت رو از خونه ولکه برداشتم و اومدم اینجا. نمیدونستم به من لینک دادی. ممنون. وبلاگ خوبی داری. بازم مزاحم میشم...

ه. م. چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

آره، بعضی وقتا وسط یه آهنگ خیلی خوشال و رقصی هم آدم گریه ش میگیره

قاف پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

حالا چند وقتی است که این من تو
اصلا چرا من تو ؟
مگر منی هم مانده است
حالا چند وقتی است تو
دلت از نبودنت میگیرد
قاب عکست را بغل میکند
و طوریکه که هیچ کس نفهمد
هق هق گریه هایت را لای دستمالهای کاغذی میپیچد
و بعد میگذاردشان لب تاقچه
کنار جای خالی تمام یادگار هایت
بعد میرود یک گوشه مینشیند
با آهنگ Love story برایت گریه میکند
و خیال میکند که تو را از دست داده است
نه اینکه ترکش کرده باشی
ببین !
میبینی چقدر فرق بین تو با تو است !
میبینی چقدر تنهایی؟

من این روزها فقط من اگه نباشم گوش میدم
من این روزها فقط من اگه نباشم میخونم
من این روزها فقط...
دارد بهار میشود
یعنی تو میگویی عیدمان میشود اخر؟

بی. پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ب.ظ

من نیز دلتنگتر
الان از تخت فولاد آمده ام
بهم ریخته
یکی نیست جسدم را از روی تخت چوب بردارد
و پرت کند وسط تخت فولاد
بهم ریخته ام
و بی حوصله نمی دانم چرا
حالا هوایی مشهدم

سرخ پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://sorkh.blogsky.com

نه دیگه این دل واسه ما دل نمیشه .

قبول نداری دختر عمو؟

قاف پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:38 ب.ظ

تو(ی) این روزها هم نمیدانم از کجا شنیده است این شادمهر را
همه اش دارد مشکوکم مشکوکم به تو را زیر لب زمزمه میکند
بعد زبانش را گاز میگیرد
دهانش را آب میکشد
و خودش را مشغول کاری میکند
و وسط کار متوجه میشود
که باز شادمهر از زیر لبش در میرود
دوباره زبانش را گاز میگیرد
دهانش را آب میکشد
و دوباره

مگر میشود تو به تو شک کند ؟
تو(ی) این روزها نمیدانم چرا این حرف افتاده است توی دهانش
تو که به تو شک نمیکند
میکند؟

OMID پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ب.ظ http://www.balghoorjat.blogspot.com/

http://balghoorjat.blogspot.com/2005/04/blog-post_111461055736678679.html

in commente matne paaieni...

enghad ajib gharib neveshteh boodi , keh mani keh ba kolli adame ajib gharib ham harf mizanam nafahmidam chi migi...
vali khoondam, goftam shayad manzooret khoondeh shodan baasheh... khoobo salem baashi.

felan!

بی. پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ب.ظ

بوی باران
بوی عشوه ی شکوفه ها
بوی رقص نیلو فرها
و من پشت بو ته ها ی خار سرک می کشم
مثل اینکه تب دارم
توی باران حسابی دویده ام
شاپرک دست بردار
نیلوفر خسته است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد