آدم های بزرگی هستند حتما
و مهربانند
و دوستشان داریم ما،
گیرم رنگ لباسشان
با این موشهای موذی
که پرسه میزنند توی خیابانها
و حقارتشان را
در الگانس های سبز
و اتهام های دروغ
و حرفهای بی سر وته
پنهان میکنند
و می جوند آدمیت را
و قرقره میکنند آرامش را
و نا امن میکنند
خیابان را
آنقدر که وقتی میبینیشان
خودت را دزد فرض میکنی
و فاحشه
و اولین پیکان قرمز را
که راننده اش زیاد شبیه سعید حناییست
سوار میشوی
تا دور شوی از نگاه حریصشان،
یکی باشد...
ps:
دستخط ظریف تو بود
لرزان
مبهم
آرام
با جریان متصل مهر...
اما IP؟
حرف های گفته شده بی خطرند...حاکمان باید از حرف هایی بترسند که نگفته می ماند...بگذریم خوت خوبی؟
سلام....قرار بود پلیس اجتماعی شود و همه او را اگر نه برادر لااقل دوست خو بدانیم.قرار بود اولین مامن ما پلیس باشد...قرار بود... راستی ما چه قرار های خوبی داریم!
...قرار ها را ما آدم ها می سازیم حلا رنگ لباسما چه باشد فرقی نمی کند...
سلام
خیلی قشنگ بود.
؛روود بزرگسالان ممنوع
داریم بازی می کنیم
نمی خواهیم کسی به ما بگوید
؛این کارو بکن و اون کارو نکن.مواظب باش؛
قشنگ می نویسی
موفق باشی
من از خوندن پی نوشتهای تو بیشتر لذت می برم :)
خوش باشی
خدا سایشونو کم کم از سر ما کم نکنه
.....اذان می خوانند...برویم برای سلامت جامعه نماز اقامه کنیم.....برویم....
سلام زیباست به زیبایی یک کوه در شیشه.
خب من فکر کنم قدیما این طرفا اومدم. این آهنگ محشر آنت و دنی یادم بود.
...
چه محشر بود این شعری که برام نوشته بودی.
...
ممنون دختر خوب..
روزی ما کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است
(احمد شاملو )
احساس میکنم داری کپی رایتم رعایت نمیکنی
این بید مجنون یه چیزایی نوشته بد نیس ببینیش
راستی اگه این کامنت دوبار اومد تقصیر من نیس وسط کار دیسکانکت شد مجبور شدم دوباره سند کنم
آدمها دائم در گمانند... خوب شد امروز حرف زدیم
اینقدر گیر نده به این IP ها دختر! همه چیز همیشه راست نمی گن!
درضمن برای خانم نیاز از طرفت پیغام گذاشتم. این هم تو پروفایلش بود اگر درست باشه به هرحال. آدرست رو دادم که بهت سر بزنه:) gilanar128@yahoo.com
بلاگر فیلتر نامحسوس شده از طرف خیلی از ISP ها. یعنی صفحه اش میاد ولی کامنتدونی هارو نمیاره!
آها!الآن دیدم که نیاز خودش هم کامنتیده البته گویا:)
هاها! نه بابا راحت باش. می دونی به هرحال همه مون یه وقتی همچین دوره ای داشتیم تو زندگیمون. حالا تو میایا می نویسی اینجا ما شاید رفتیم یه جای بی نام و نشان نوشتیم:) یا شاید تو ورزق کاغذ و باعد پاره کردیم بی اینکه حتی خودمون هم بخونیم...
مسخره ات هم نمی کنم... شورش رو هم من که نباید بگم که درآوردی یا نه که بچه جان:) خودت باید قاضی و دادستان و وکیل خودت بشی. والا که با چهارتا پست خوندن کی می تونه کیو قضاوت کنه؟ سو! همون تیک ایت ایزی!:)
اون عشق و مراجعه و اینا: اشاره به شعر جناب نامجو بود!دونقطه دی