لیوان که خالی شد فکر کرد
چه جمله ی احمقانه ای
"به نیمه ی پر لیوان باید فکر کرد"
نیمه ی پر یا خالی چه اهمیتی داره
وقتی لیوان همیشه "نیمه" پر میشه
و "دو نیم"داره...
ps:
بابا لنگ دراز عزیز
لیوانهای لعنتی رنگارنگ...
ایراد قضیه توی باور بلور های خوشرنگشون بود
که مدام
دعوتمون میکردن به تکه تکه شدن
برای واپاشی بیشتر نور لابد...
بیایید باهم آواز بخونیم
زیر همین بارون تند
پشت همین پنجره های مات
زیر همین آسمون دلتنگ
که فصل مشترک قصه ی ماست
-گل گلدون من/شکسته در باد...-
***
باد ما را با خود خواهد برد...
خاطرات یک 107ی - قسمت سوم
آقای ارواحیان ناظم ما یه پیکان مدل ۴۹ داشت که با زحمت فراوون . . .
.
.
تشکرات صمیمانه و الزاما جمعی
1- "بچه های آسمان" عنوان یک فیلم است.
۲- فیلم مذکور در سال ۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ توسط مجید مجیدی نوشته و کارگردانی شد.
۳- نکات ۱و ۲ فاقد ارزش هستند . . .
.
.
اه که همیشه چقدر زود دیر می شود
حتی بدون آنکه بدانیم دیر می شود، دیر می شود
و همه چیز آنقدر سرد و طبیعی جلوه می نماید که گویی از ابتدا دیر شده بود
.
.
.
3 مطلب بالا را آپ کرده ایم
خوشحال می شویم سری هم به ما بزنید
سلام صاحب قصر قورباغه.به نیمه فکر کردن درست نیست.باید به یکی شدن فکر کرد.این وسط لیوان گم میشه!
اِ پس این الان مالِ منه؟ همون کامنتی که میخواستی بذاری؟ مرسی خب پس که!
پایم توی کاه گلها گیرکرده
نفسم به شماره ...
فقط پشت پلکها خمیازه های شب سرد رامی بینند...
لیوان لعنتی لبخند می زند...
ومن پا یم توی کاه گلها...
آسمان عبوس و تنگ...
باران چرکی و خفه...
دستهایم بسته...
ومن پایم...
-------------------------------
باد مارا با خود خواهد برد
برای سطر آخر
من که هیچوقت حاضر نمیشم باد منو با خودش ببره
چون میدونی که باد چه چیزایی رو با خودش میبره
من دوست دارم بر بسته پا باشم اما به خاطر یه چیزایی بمونم
این خودش کلی ارزش داره
موندن به خاطر بعضی بستگی ها و نه رفتن با باد که مثله ... آدمو با خودش ببره آخرشم وقتی خسته شد یه جایی که معلوم نیست کجاست بندازدم
سلام فاطمه جون
کجاهایی؟
به روز و منتظر...
باد انقلاب مرا با خود به قطب شمال برد و شاید هم پرتابم کرد خود در میهن اسلامی بماند برای ویرانگری.
سلاااااااااااااااااااااااااااام
مبارک باشه برگشتی!
اخیش دوباره اونورا رونق گرفت.