بابا لنگ دراز عزیز
من چشامومیبندم
و فک میکنم
به اون عکس روشن
توی تاریکی جان گریر
شما بخوابید بابا
شاید توی خواب
دخترکی
عروسک در دست
با لبخندی به پهنای صورت
بیاد
ریسه بره از خنده
داد بکشه
بابا دستامو پیدا کردم
و عروسکم رو...
بخوابید بابا لنگ دراز جرویس پندلتون جان اسمیت عزیز جودی
با دستهای بزرگ
چشای قهوه ای
و سایه ی روشن
نظرات 5 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:32 ق.ظ http://123mis.blogsky.com/

سلام
به ما سر بزن

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ق.ظ http://123mis.blogsky.com/

منظورت از اگر چه همان ipساده..چیه؟

نیره پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:41 ق.ظ http://bodayekochak.blogfa.com

سلام دخترک
خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می بینم که نه ... نمی بینم ... حس می کنم داری یه جورایی بهتر میشی ...
مواطب خودت و بابا باش
...
یا علی

آذر پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 ب.ظ

دستانم را در باغچه می کارم. سبز خواهد شد. می دانم.

قاف جمعه 12 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ق.ظ

چرا جواب کامنتاتو نمیدی؟
من هر بار که میام میرم سر وقت کامنتم میبینم جواب ندادی
اینقدرم به این بابا لنگ دراز گیر نده
همچینم آدم درستی نبود

من که برات پی نوشت گذاشتم قاف عزیز
راستی مرسی که حافظ منافع ما بودی دوست جون
حکایت منو بابالنگ دراز هم از اون قصه هاست که...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد