پرسه میزند
میان قبر های پیر
و سنگهای فرسوده
و تاریخ های مشترک

لالایی میخواند
برای دخترکان نا آرام
داغ بر پیشانی
زنده در گور
با چشمهای خالی


تمنای وصالی نیست
و خیال بوسه ای حتی


خاک پذیرنده
خاک مهربان
شهوت تن تب دار
پر از خواهش هم آغوشی

چشمهای خواب آلود
خیره به جاده
با آمدنی هرگز


پرده های دریده
سایه های روشن
رگهای متسع
دستهای آبستن
چشمهای بارور


***

من همیشه خوابهایم را کج رفته ام...




نظرات 6 + ارسال نظر
مسجد سلیمان یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ق.ظ http://http://123mis.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
از وبلاگت خوشم اومد
امیدوارم موفق باشی
با اجازه ات تو رو تو لینک دوستان گذاشتم

نعیمه دوستدار یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:25 ق.ظ

تو واقعا منو با کامنت هات کشتی و من هیچ جور نمی تونم جبران کنم!

رضا یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:12 ق.ظ http://azad313blogfa.com

....سایه ها روشن می شود وقتی نگاهت را به نور بازکنی.آنفدر روشن مثل خود نور....چشم ها را باید باور کرد....

ئه سرین دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ق.ظ

معرکه بود این دختر
دوستش داشتم خیلی تا

آسمان وانیلی دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ق.ظ http://vanilasky.wordpress.com/

خیلی عالی بود

بهار سه‌شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:17 ب.ظ

شما همیشه قبل از اینکه شعر بنویسی تولدی دیگر فروغ را میخونید؟

من عاشق فروغم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد