زیر این آسمان نیم تاریک سرد
توی این زمستان سکوت
با سرانگشتهای یخ زده
لبهای ترک خورده
دستهای گم شده؛
آمدنت را می پایم
میان این خطوط مبهم
و حرف های بی سر و ته...

روزی/جایی/وقتی
کسی برایت خواهد گفت
قصه ی دخترک ساده ای را
که گم شده بود؛
خیلی روز پیش تر
دنبال عروسکش
میان برف ها،
وقتی دانه های انار را
کلاغ ها
ربوده بودند
به جای دانه های یاقوت...
نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه(برای آقا رضا و نیره خانوم) شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:56 ق.ظ

داداش رضا و نیره جان:
من نمیتونم کامنت دونیتونو باز کنم.اصلا کامنتهای بلگ فا رو سیستمم باز نمیکنه.برای همین نمیتونم چیزی براتون بذارم.ایمیل شما رو هم ندارم آقا رضا.پس لطفا سکوتمو به حساب اشتباهی نگیرید لطفا.سعی میکنم اشکالو بر طرف کنم.مرسی بابت همه چیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد