و دلش میخواست
بنفشه بکارد
و لاله عباسی...
دستهایش گم شده بود اما...

 

ps:

آن دو پای آبله زده ی زخمی مگر یادت نیست؟

با من از رد بنفشه های جا مانده میگویی بر رد قدم هام؟ 

آن تن تکیده ی تب دار را ندیدی آخر؟

با من از شرم دستان پینه بسته باز مگو،

هراس دلتنگیم را آغوشی نبود هرگز...

 

چشمهایم دیر گاهیست تو را می پایند

گواهش همین؛

باقی اش را که میدانی...

نظرات 1 + ارسال نظر
قاف پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 ب.ظ

دستهایم را می کارم
سبز شوم شاید !!

گل دهم !

شاید هم سبز که شدم خودم را بیندازم زیر پایت !
عطرم را یا برگهایم را (دستهایم را )


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد