به گندمزار آمدی....

 ایستادی هر روز،کمی دورتر و نگاهم کردی...

قلبم تند تند میزند حالا،زمان هم مفهوم ندارد برایش دیگر انگار...

 

اهلی ات شده ام مهربان.

نظرات 5 + ارسال نظر
حمیدرضا جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:48 ب.ظ http://khalvatetanhaie.blogfa.com/

سلام ...
باید خدمتتون عرض کنم که کوتاه کردن خطوط هیچ کاری نداره فقط کافیه که موقع نوشتن یه مقدار جلوتر اینتر رو بزنی مثلا اگه تو پست معصومیت از دست رفته خط سوم بعد از موشک خورده اینتر بزنی خط کوتاهتر می شه و از کادر بیرون نمی زنه...
بازم بهم سر بزنی خوشحال می شم...
یا حق!

حمیدرضا جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام من ساعت ۱۲ بر می گردم و تا ۲ هستم اگه خواستی بیا
یا حق!

سارا خانم شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام رفیق
فقط میتونم اینو بگم
اینقدر خوندم که از بر شدم
خیلی حس داد
خیلی بااحساس بود

محمد یوسفی یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

به گندمزار آمده ام. چشم هایم رابه افق می دوزم. قرمزی خورشید گونه های مرا هم قرمز کرده است. تا پایین رفتن این سنبل روشنایی چیزی نمانده. کی می خواهی بیایی؟

سبک وزن یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ http://sabokvazn.persianblog.ir

چقدر حرفهات شیرینه مهربان....مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد