به خاطر رنگ گندم زار...
نظرات 4 + ارسال نظر
بوسه شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام
امید وارم حالت خوب باشه
******************
نامه ی تو چقدر زیبا بود
نامه ی تو چقدر زیبا بود
هر خطش را سه مرتبه خواندم
بعد آنرا به روی یک دفتر
تا نخورده قشنگ چسباندم
نامه ی تو چقدرخوشبو بود
بوی گلهای رازقی می داد
حرفهایت هنوزهم طعم عطر پاییز عاشقی میداد
************************************

خدا نگهدار دوست گلم

گیلاسی شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:25 ق.ظ

فاطمه جان دلم میخواست کنارت بودم و دستانم رو باز میکردم تا بیای توی بغلم و این حرفها را برایم بگی ... من دختر سختی هستم فاطمه جان ..سکوتم تنهایم دردم همه را دارم ... گیلاسی شیرین گیلاسی است که من را از پیله ام کشید بیرون ... راه نجاتم بود و الان حس میکنم میخواهم حرف بزنم ..میخوام بعضی چیز ها را فریاد بزنم ...
کاش همه میفهمیدند وقتی کسی قفل سکوتش را میشکند منتظر ه رکلام یو سخنی نیست ..فقط دلش حرف میخواهد انهم از نوع تلخش .... متوجه میشوی ؟
شاید باز سکوت کنم .... سکوت بهتر است تا گوش دادن به هر حرفی ....
خوب نیستی فاطمه جان ... تو باید سکوتت رو بشکنی ...جای دیگر و با اسمی دیگر و ..... حرف بزن

نیره شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:51 ق.ظ

سلام
گل کم پیدا ...
کجایی ؟ نکند که ... نه
بیا که منتظرم
یا علی

سارا خانم یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام.خیلی پر سوز بود پیامت
اما عزیز من الانم چیزی کمتر از چهره یک زن رو تو ایئنه نمیبینم
شاید اسما دخترم
خوش باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد