ادمکهای بزرگ

ما هی بزرگ تر شدیم و بیشتر قد کشیدیم و نفهمیدیم میان قد کشیدن هامان،کودکیمان هی بیشتر گم میشود و شجاعتمان و صراحتمان و جسارتمان و ...

ما هی بزرگ تر شدیم و پر رنگ تر و پر نقش و نگار تر و هی نفهمیدیم روشنیمان است و سادگیمان که هی بیشتر خط میکشیم رویش و بی رنگش میکنیم

ما هی بزرگ تر شدیم و دلمان هی کوچکتر...حالا دیگر بلد نیستیم همه ی دنیا را دوست بداریم و اسمان را و زمین را و ادمها را...حالا دیگر بلد نیستیم پروانه ها را دنبال کنیم و اواز بخوانیم برای ستاره ها و ماه هم دیگر سرک نمیکشد در اتاقمان...

ما هی بزرگتر شدیم و عاقل تر و پر طمطراق تر و هی بیشتر نمیفهمیم...نه خودمان را و نه ادمها را

ما هی بزرگ تر شدیم و حقیر تر...

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:26 ق.ظ http://www.daylight.blogsky.com

بزرگ میشیم ولی دوباره یه سیر برعکس رو طی می کنیم. من دوباره بچه شدم. دوباره همه ادما رو دوست دارم. دوباره دارم اشتباه بچگی رو تکرار می کنم.

نیره شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام عزیزم ...
خوبی؟ کجایی ؟‌کم پیدا ؟
ممنون که اومدی ...
راستش ما همیشه دوست داشتیم بزرگ شیم وقتی بچه بودیم ... حالا دوباره دوست داریم به بچه گی ... عجب زندگی ای داریم ما ...
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد